(ستاره)
ای ستاره باورت نمی شود در میان باغ بی ترانه زمین
ساقه های سبزاشتی شکسته لاله های سرخ دوستی فسرده
غنچه های نو رس امید لب به خنده وا نکرده مرده است
پرچم بلند سرو راستی سر به خاک غم فسرده است
ای ستاره ای ستاره غریب ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم
پس چرابه دادما نمی رسی ما صدای گریه مان به اسمان رسید
از خدا چرا صدا نمی رسد
(قصه)
پشت یک دیوارغمگین و بلند عاشقی سرگشته در چنگال بند
پشت این فریادبرق آسای دور جاده ای بی انتها وبی عبور
دفتری ازجنس دیوارو خشت قصه ای از قصه های سرنوشت
عشق وعاشق هردوبربالای دار نغمه های تلخ وناله چون هزار
چشمه ای جوشان درآب نیلگون چشمه بی ریشه شددرجوی خون
چون زمستانی که در شرق بهار می زند برهردلی صد دانه خار
هر مصیبت همچو پتکی آهنین غصه ها همچون لهیبی آتشین
درد جانکاهیست درد انتظار انتظاری سوخته از شوق یار