(قصه)

پشت یک دیوارغمگین و بلند عاشقی سرگشته در چنگال بند

پشت این فریادبرق آسای دور جاده ای بی انتها وبی عبور

دفتری ازجنس دیوارو خشت قصه ای از قصه های سرنوشت

عشق وعاشق هردوبربالای دار نغمه های تلخ وناله چون هزار

چشمه ای جوشان درآب نیلگون چشمه بی ریشه شددرجوی خون

چون زمستانی که در شرق بهار می زند برهردلی صد دانه خار

هر مصیبت همچو پتکی آهنین غصه ها همچون لهیبی آتشین

درد جانکاهیست درد انتظار انتظاری سوخته از شوق یار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد